خدا بود و دیگر هیچ نبود
شهید دکتر مصطفی چمران

9) یک اتاق را موکت کردند. اسمش شد نمازخانه.ماه اول فقط خود مصطفی جرأت داشت آنجا نماز بخواند. همه از کمونیست ها می ترسیدند.

10) بورس گرفت. رفت آمریکا. بعد از مدت کمی شروع کرد به کارهای سیاسی مذهبی. خبر کارهایش به ایران می رسید. از ساواک پدر را خواستند و به ش گفتند "ما ترمی چهارصد دلار به پسرت پول نمی دهیم که برود علیه ما مبازه کند." پدر گفت "مصطفی عاقل و رشیده. من نمی توانم در زندگیش دخالت کنم" بورسیه اش را قطع کردند. فکر می کردند دیگر نمی تواند درس بخواند، برمی گردد.

11) می خواستیم هیأت اجرایی کنگره دانش جویان را عوض کنیم. به انتخابات فقط چند روز مانده بود. ما هم که تبلیغات نکرده بودیم. درست قبل از انتخابات، مصطفی رفت و صحبت کرد. برنده شدیم.

12) چند بار رفته بود دنبال نمره اش. استاد نمره نمی داد. دست آخرگفت "شما نمره گرفته ای، ولی اگر بروی، آزمایشگاه نیروی بزرگی از دست می دهد." خودش می خندید. می گفت "کارم تمام شده بود. نمره ام را نگه داشته بود پیش خودش که من هم بمانم"
 



           
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,خاطره ها,کوتاه,دوستان, :: 9:35
مسعود

مصطفی به روایت غاده ـ ۵

وقتی رسیدم، مصطفی نبود و من نمی‌دانستم اصلاً زنده است یا نه. سخت‌ترین روز‌ها، روزهای اول جنگ بود. بچه‌های خیلی کم بودند، شاید پانزده یا هفده نفر. در اهواز اول در دانشگاه جندی شاپور، که الان شده است شهید چمران، بودیم. بعد که بمباران‌ها سخت شد به استانداری منتقل شدیم. خیلی بچه‌های پاکی بودند که بیشترشان شهید شدند. وقتی ما از دانشگاه به استانداری منتقل شدیم، مصطفی در «نورد» اهواز بود درحال جنگ. یادم هست من دو روز مصطفی را گم کردم. خیلی سخت بود این روز‌ها، هیچ خبری از او نداشتم، از هم پراکنده بودیم. موشک‌هایی که می‌زدند خیلی وحشت داشت. هر جا می‌رفتم می‌گفتند: مصطفی دنبالتان می‌گشت. نه او می‌توانست مرا پیدا کند نه من اورا. بعد فهمید که ما منتقل شدیم به استانداری، که شده بود ستاد جنگهای نامنظم. در اهواز بیشتر با مرگ آشنا شدم.

هرچند اولین بار که سردخانه را دیدم در کردستان بود، وقتی که در بیمارستان سردشت کار می‌کردم. آن‌ها در لبنان چیزی به اسم سردخانه نداشتند و آن روز وقتی به غاده گفتند باید جسد چند تا از شهدا را از سردخانه تحویل بگیرید اصلاً نمی‌دانست با چه منظره ایی مواجه می‌شود. به او اتاقی را نشان دادند که دیوار‌هایش پر از کشو بود. گفتند شهدا اینجایند. کسی که با غاده بود شروع کرد به بیرون کشیدن کشو‌ها. جسد، جسد، جسد. غاده وحشت کرد، بیهوش شد و افتاد.

اما کم کم آشنا شدم. در اهواز خودم کشو می‌کشیدم و بچه‌ها را دانه دانه تحویل می‌گرفتم. شب‌ها که می‌رفتم می‌گفتم فرد ا جسد کی را باید پیدا کنم؟روزهای اول جنگ در رادیوی عربی کار می‌کردم و پیام عربی می‌دادم. بخاطر بمباران هر لحظه و هرکجا مرگ بود؛ جلوی ما، پشت سر ما، این طرف، آن طرف. با اهواز با مرگ روبرو بودم و آنجا برای من صد سال بود. خیلی وقت‌ها دو روز، چهار روز از مصطفی خبر نداشتم، پیدایش نمی‌کردم و بعد برایش یک کاغذ کوچک می‌آمد که «اترکک لله». در لبنان هم این کار را می‌کرد، آنجا قابل تحمل بود. ولی یکبار در سردشت بودم. فارسی بلد نبودم وسط ارتش، جنگ و مرگ، یک کاغذ می‌آید برای من «اترکک لله» و می‌رفت و من فقط منتظر گوش کردن اینکه بگویند که مصطفی تمام شد. همه وجودم یک گوش می‌شد برای ترقی این خبر و خودم را آماده می‌کردم برای تمام شدن همه چیز.
 



ادامه مطلب ...


           
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,روایت همسر,غاده,, :: 8:32
مسعود

این کتاب شامل پنج فصل اصلی با عنوان های زیر است :

معرکه ی شرف وافتخار

انسان بازیافته

انسان های آزاد

آخر ای انسان ها !

نوشته های این کتاب حول موضوع سوسنگرد می گردد .

ضمنا این کتاب با مقدمه ی مهدی چمران و یکی از نیایش های زیبای دکتر شهید جمران آغاز شده است.


در ادامه قسمتی از متن کتاب و لینک دانلود کتاب آورده شده است.



ادامه مطلب ...


           

ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ آنها که از تو می‌خواهم ، چیزهایی است که فقط می‌خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب میدانی که استعداد آنرا داشته‌ام. از تو می‌خواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمر بخش شود و در مقابل خسان سر افکنده نشوم.
 

پی نوشت:

دکتر چمران در ریاضیات و بخصوص درس هندسه ، آنقدر توانا بود که حریفی نداشت. شاگردان او نه تنها ریاضیات که همه چیز از فلسفه ، تاریخ علم الاجتماع از او می‌آموختند. خیلی کم درس می‌خواند و همیشه سر کلاس درس را یاد می‌گرفت. از خطاط ، نقاش و عکاسی بسیار ماهر و زبردستی بود. نقاشی بسیار زیبایی از حضرت علی علیه‌السلام در کودکی می‌کشد. بعد از اتمام دبیرستان در کنکور رتبه ۱۵ کشوری را کسب می‌کند و در رشته الکترونیک در دانشکده فنی شروع به تحصیل می‌کند.



ادامه مطلب ...


           
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,علم ومعرفت,ارزش علم, :: 17:29
مسعود

اي حسين

اي حسين، اي شهيد بزرگ، آمده‌ام تا با تو راز و نياز كنم. دل پر درد خود را به سوي تو بگشايم. از انقلابيون دروغين گريخته‌ام. از تجار ماده‌پرست كه به اسلحه انقلاب مسلح شده‌اند بيزارم. از كساني كه با خون شهيدان تجارت مي‌كنند متنفرم. از اين ماكياول صفتاني كه به هيچ ارزش انساني پاي بند نيستند و همه چيز مردم را، حيات و هستي و شرف خلق را و حتي نام مقدس انقلاب را، فداي مصالح شخصي و اغراض پست مادي خود مي‌كنند گريزانم.......
اي حسين امروز نيز تو را تقديس مي‌كنم اما تقديسي عميق‌تر و پر شورتر كه تا اعماق وجودم و تا آسمان روحم به تو عشق مي‌ورزد و تو را مي‌خواهد و تو را مي‌جويد. اي حسين! دردمندم، دلشكسته‌ام و احساس مي‌كنم كه جز تو و راه تو دارويي ديگر تسكين‌بخش قلب سوزانم نيست.......
اي حسين! من براي زنده ماندن تلاش نمي‌كنم. از مرگ نمي‌هراسم، به شهادت دل بسته‌ام و از همه چيز دست شسته‌ام، ولي نمي‌توانم بپذيرم كه ارزش‌هاي الهي و حتي قداست انقلاب بازيچه سياست‌مداران و تجار ماده‌پرست شده است.
سال 1976

منبع: نشريه شاهد ياران شماره 37
 



           
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,دست نوشته ها,ای حسین, :: 17:24
مسعود

5) مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند. خواستش و به ش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدی نامی که مدیر آن جاست صحبت کند. البرز دبیرستان خوبی بود،ولی شهریه می گرفت.دکتر چند سؤال ازش پرسید. بعد یک ورقه داد که مسئله حل کند. هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت "پسر جان تو قبولی. شهریه هم لازم نیست بدهی."

6) تومار بزرگ درست کرد و بالایش درشت نوشت:"صنعت نفت در سرتاسر کشور باید ملی شود" گذاشتش کنار مغازه ی بابا مردم می آمدند و امضا می کردند.

7) سال دوم یک استاد داشتیم که گیرداده بود همه باید کراوات بزنند. سرامتحان، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد. شد هجده، بالاترین نمره.

8) درس ترمودینامیک ما با یک استاد سخت گیر بود. آخر ترم نمره ش از امتحان شد هفده و نیم و از جزوه چهار. همان جزوه را بعدا چاپ کردند. در مقدمه اش نوشته بود "این کتاب در حقیقت جزوه ی مصطفی چمران است در درس ترمودینامیک."
 



           
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,خاطره ها,کوتاه,دوستان, :: 17:19
مسعود

مصطفی به روایت غاده - 4

اولین باری که امام موسی مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید، خواست تنها با من صحبت کند. گفت: غاده! شما می‌دانید با چه کسی ازدواج کرده‌اید؟ شما با مردی خیلی بزرگ ازدواج کرده‌اید. خدا به شما بزرگ‌ترین چیز را در عالم داده، باید قدرش را بدانید. من از حرف آقای صدر تعجب کردم. گفتم: من قدرش را می‌دانم. و شروع کردم از اخلاق مصطفی گفتن. آقای صدر حرف من را قطع کرد و یک جمله به من گفت: این خلق و خوی مصطفی که شما می‌بینید، تراوش باطن او است و نشستن حقیقت سیرو سلوک در کانون دلش. این همه معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما ودیگران تنازل از مقام معنوی اوست به عالم صورت و اعتبار. و خیلی افسوس می‌خورد کسانی که اطراف ما هستند درک نمی‌کنند، تواضع مصطفی را از ناتوانیش می‌دانند و فقیر و بی‌کس بودنش. امام موسی می‌گفت: من انتظار دارم شما این مسائل را درک کنید.

من آن وقت نمی‌فهمیدم، اما به تدریج اتفاقاتی می‌افتاد که مصطفی را بیشتر برای من آشنا می‌کرد. یادم هست اسرائیل به جنوب حمله کرده بود و مدرسه جبل عامل در واقع پایگاه مصطفی بود. مردم جنوب را ترک کرده بودند. حتی خیلی از جوانان سازمان امل عصبانی بودند، می‌گفتند: ما نمی‌توانیم با اسرائیل بجنگیم. ما نه قدرت مادی داریم نه مهمات. برای ما جز مرگ چیزی نیست. شما چطور ما را اینجا گذاشته‌اید؟ مصطفی می‌گفت: من به کسی نمی‌گویم اینجا بماند. هر کسی می‌خواهد، برود خودش را نجات بدهد. من جز با تکیه بر خدا و رضا به تقدیر او اینجا نمانده‌ام. تا بتوانم، می‌جنگم و از این پایگاه دفاع می‌کنم، ولی کسی را هم مجبور نمی‌کنم بماند. آنقدر این حرف‌ها را با طمأنینه می‌زد که من فکر کردم لابد کمکی در راه است و مصطفی به کسی یا جایی تکیه دارد



ادامه مطلب ...


           
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,روایت همسر,غاده,, :: 17:16
مسعود

«... خدايا! دردمندم، روحم از شدت درد مي سوزد، قلبم مي جوشد، احساسم شعله مي كشد و بند بند وجودم از شدت درد صيحه مي زند. خدايا! تو مرا اشك كردي كه همچون باران بر نمكزار قلب انسان ببارم. تو مرا درد و غم كردي تا همنشين محرومان و دلشكستگان باشم.
خدايا !تار و پود وجودم را با غم و درد سرشتي و مرا به آتش غم عشق سوختي... خدايا !روح پژمرده ام خواهش پرواز دارد تا از اين غربتكده سياه برهد...».
 

گزارشم را با فرازي از نيايشهاي عارفانه شهيد بزرگ دكتر مصطفي چمران شروع مي كنم تا با عمق ارتباط عرفاني اش با حضرت حق بيشتر آشنا شويم.
دكتر چمران انسان برجسته اي بود كه سخن گفتن از او آن قدرها هم ساده نيست. بزرگ مردي از آهن و اشك، مرد بيشه نبرد و عارف شبهاي تنهايي. شهيد چمران چهره اي نظامي، علمي و نويسنده اي توانا بود. اگر به سير زندگي اين قهرمان تاريخ ساز سري بزنيد، خواهيد ديد كه او در تحصيلات با اخذ مدرك دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما، در فنون نظامي فرمانده جنگهاي سخت چريكي و نامنظم و در عالم نويسندگي با آثاري چون «رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست»، «خدا بود و ديگر هيچ»، «زيباترين سروده هستي»، «بينش و نيايش»، «انسان و خدا»، «كردستان و لبنان» سرآمد همه انسانهاي روزگار بوده و هست. به راستي چقدر با دنياي دروني اين عارف به حق پيوسته، اين مالك اشتر جنوب لبنان و حمزه كربلاي خوزستان آشناييم؟! آيا رسانه هاي ديداري ما اعم از سينما و تلويزيون در اين زمينه صاحب آثاري در خور شأن اين شخصيت بزرگ بوده اند؟! با ما همراه باشيد تا در اين مجال كوتاه، سري بزنيم به مراكزي كه احياناً اثري از زندگي شهيد چمران توليد كرده اند... .


* بنياد شهيد چمران: روي فيلمنامه اي درباره زندگي شهيد چمران، كار مي كنيم.



ادامه مطلب ...


           

ویژه نامه ای که در ادامه مطلب لینک آن را مشاهده خواهید کرد تلاشی است در جهت شناساندن هر چه بیشتر شهید چمران به دوستداران آن نابغه ی علم و عرفان ودیگر علاقه مندان فرهنگ ایثار و شهادت.

این ویژه نامه شامل بخش های متفاوتی است از جمله:

مقالات

خاطرات

گفتگو

آثار به جامانده

نیایش

کتابخانه

آلبوم تصاویر



ادامه مطلب ...


           

معركه شرف و افتخار
من در زندگى خود، معركه هاى سخت و خطرناك زياد ديده ام؛ فراوان، به حلقه محاصره دشمن درآمده ام،
به رگبار گلوله ها و خمپاره ها و توپ ها و بمب ها عادت دارم، و به كرّات با دشمنانى سخت و خونخوار رو به رو شده ام.
ولى داستان شورانگيز سوسنگرد اسطورهاى فراموش ناشدنى است. من به جهات سياسى -نظامى آن توجهى ندارم، و نمى خواهم از اهميت استراتژيك سوسنگرد و رابطه آن با حميديه و اهواز سخن بگويم. آنچه در اينجا مورد توجه است، سرگذشت شخصى من در اين نبرد است كه يك شهيد (اكبر چهرقانى) و يك شاهد (اسدالله عسكرى) به آن شهادت مى دهند و دهها نفر از دور ناظر آن صحنه عجيب و معجزه آسا بوده اند. اين را نمى گويم چون خود قهرمان داستانم ـ زيرا از اين احساس نفرت دارم- بلكه از اين نظر مى گويم كه افتخار ملت ما و نمونه برجسته اى از پيروزى ايمان مردم ما و نوع مبارزات عظيم آنان است، و حيف است كه به رشته تحرير درنيايد و از يادها برود…


سوسنگرد در محاصره دشمن
سوسنگرد براى ما اهميت خاصى دارد، زيرا معبر حميديه و اهواز است. دشمن به مدت چند روز سوسنگرد را محاصره كرده بود، و به شدت مى كوبيد. ۵۰۰نفر از رزمندگان ما در سوسنگرد، تا آخرين رمق خود، جانانه، مقاومت مى كردند و هر روز تلفاتى سنگين مى دادند.
عراق نيز قبلاً دوبار به سوسنگرد حمله كرده بود، كه يكبار آن، تا حميديه هم به پيش رفت، و اهواز را در خطر سقوط قطعى قرارداد، ولى بازهم شكسته و مغلوب بازگشت؛ و اكنون همه توان خود را جمع كرده بود تا با قدرتى بزرگ سوسنگرد را تسخير كند و آن را پايگاه خود در زمستان قرار دهد.



ادامه مطلب ...


           

اشاره

متنی كه در زير می خوانيد، وصيتنامه ای از سردار رشيد اسلام، شهيد دكتر مصطفی چمران است كه خطاب به امام موسی صدر نگاشته شده است. اين وصيتنامه در 29 خرداد سال 1355 تنظيم گرديد يعنی در سياه ترين روزهای جنگ داخلی لبنان، كه از يكسو نيروهای فلسطينی و احزاب چپ لبنان با سوريه درگير شده بودند؛ و از سوی ديگر احزاب دست راستی و در رأس آنها فالانژيستها، با سوءاستفاده از غفلت جبهه ملی و اسلامی لبنان، مناطق آنان را مورد هجوم قرار داده بودند. در چنين روزهايی كه از آنها به عنوان دومين دوره جنگ داخلی نام برده می شود، امام صدر به دكتر چمران مأموريت داد تا برای سازماندهی مقاومت شيعيان، راهی شهرك نبعه گردد. و اين وصيتنامه قبل از عزيمت تنظيم گرديد.

اما سير اين وصيتنامه خود داستانی دارد كه اينك بدان می پردازيم:
كاشف اين وصيتنامه، دانشمند محترم و كارشناس كهنه كار مسائل سياسی خاورميانه، جناب آقای محمد علی مهتدی است. اين برادر عزيز از دوستان دردمند و قديمی امام صدر است، و سالها مسئوليت دفتر صدا و سيمای جمهوری اسلامی را در بيروت بر عهده داشته است. از جمله در سال1361، كه اسرائيل به لبنان حمله نمود و تا دروازه های بيروت پيش آمد. آقای مهتدی تعريف می كرد كه در روزهای آغازين جنگ، با همكاران خود برای تهيه گزارش به جنوب رفتند. طبعاً به شهر صور و مؤسسه صنعتی جبل عامل نيز سر زده بودند. ساختمان مدرسه در اثر اصابت بمب و خمپاره آسيب ديده بود. يكی از اتاقهای آسيب ديده، اتاق قديمی دكتر چمران بود. همان اتاقی كه ساعتها گفتگوی آقای مهتدی و دكتر چمران را پيرامون مسائل لبنان، خاورميانه، انقلاب اسلامی ايران و …، نظاره كرده بود. كاغذها، دفاتر و پرونده های زيادی بر روی زمين پخش شده بودند. در همان حالی كه فيلمبرداران به كار خود مشغول بودند، آقای مهتدی نيز كاغذها را بررسی می كرد. و در ميان كاغذها به وصيتنامه مورد نظر برخورد نمود. مطالعه وصيتنامه ايشان را منقلب نمود. همانگونه كه همكاران لبناني، و در انتهای آن روز خانواده آقای مهتدی و ميهمان آن روزشان خانم فاطمه نواب صفوی را نيز متأثر نمود.
 



ادامه مطلب ...


           
دو شنبه 23 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,وصیت نامه,امام موسی صدر, :: 17:26
مسعود

١٣١١ تولد در شهر (( قم ))

١٣١٢ مهاجرت به تهران

١٣١٨ شروع تحصيل در دبستان (( انتصاريه ))

١٣٢٤ ورود به دبيرستان (( دارالفنون ))

١٣٢٩ ادامه تحصيل در دبيرستان البرز

١٣٣٢ ورود به دانشگاه تهران ، دانشكده فنى ، رشته الكترومكانيك

١٣٣٦ اتمام تحصيلات

تدريس در دانشكده فنى ، دانشگاه تهران

١٣٣٧ اعزام به آمريكا با استفاده از بورس تحصيلى شاگردان ممتاز

آغاز تحصيلات فوق ليسانس ، دانشگاه تگزاس



ادامه مطلب ...


           
دو شنبه 22 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,سال شمار,زندگی نامه, :: 14:40
مسعود

خدایا میدانی که تار پود وجودم با مهر تو سرشته شده است

واز لحظه ای که به دنیا آمده ام نام ترا در گوشم خوانده اند ویاد تو را بر قلبم گره زده اند "

هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد "تو او را خراب کردی.

خدایا به هر که وبه هر چه دل بستم تو دلم را شکستی "

عشق هر کسی را بدل گرفتم تو قرار از من گرفتی

هر کجا خواستم دل مضطرب ودردمندم را آرامش دهم در سایه امیدی

وبه خاطر آرزویی"برای دلم امنیتی بوجود آورم

تو یکباره همه را بر هم زدی ودر طوفانهای وحشت زای حوادث رهایم کردی

تا هیچ آرزویی در دل نپرورم وهیچ خیر امیدی نداشته باشم و هیچ وقت آرامشی وامنیتی در دل خود احساس نکنم ...

تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم وبه جز تو آرزویی نداشته باشم وجز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم وجز در سایه توکل به تو آرامش وامنیت احساس نکنم
 



ادامه مطلب ...


           

1) نشسته بود زار زار گریه می کرد. همه جمع شده بودند دورمان. چه می دانستم این جوری می کند؟ می گویم "مصطفی طوریش نیس. من ریاضی رد شدم. برای من ناراحته." کی باور می کند؟

2) ریاضیش خیلی خوب بود. شب ها بچه ها را جمع می کرد کنار میدان سرپولک ؛پشت مسجد به شان ریاضی درس می داد. زیر تیر چراغ برق.

3) شب های جمعه من را می برد مسجد ارک. با دوچرخه می برد. یک گوشه می نشست و سخن رانی گوش می داد. من می رفتم دوچرخه سواری.

4) پدرمان جوراب بافی داشت. چرخ جوراب بافیش یک قطعه داشت که زود خراب می شد و کار می خوابید. عباس قطعه را باز کرد و یکی از رویش ساخت. مصطفی هم خوشش آمد و یکی ساخت. افتادن به تولید انبوه یک کارخانه کوچک درست کردند. پدر دیگر به جای جوراب،لوازم یدکی چرخ جوراب بافی می فروخت.
 



           
دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,خاطره ها,کوتاه,دوستان, :: 15:58
مسعود

مصطفی به روایت غاده - 3

آن شب وقتی رسیدم خانه، پدر ومادرم داشتند تلویزیون نگاه می‌کردند. تلویزیون را خاموش کردم و بدون آنکه از قبل فکرش را کرده باشم گفتم: بابا! من از بچگی تا حالا که بیست و پنج شش سالم است هیچ وقت شما را ناراحت نکرده‌ام، اذیت نکرده‌ام، ولی برای اولین بار می‌خواهم از اطاعت شما بیایم بیرون و عذر می‌خواهم. پدرم فکر می‌کرد مسئله من با مصطفی تمام شده، چون خودم هم مدتی بود حرفش را نمی‌زدم پرسید: چی شده؟ چرا؟ بی‌مقدمه، بی‌آنکه مصطفی چیزی بداند، گفتم: من پس فردا عقد می‌کنم. هر دو خشکشان زد. ادامه دادم: من تصمیم گرفتم با مصطفی ازدواج کنم، عقدم هم پس فردا پیش امام موسی صدر است. فقط خودم مانده بودم این شجاعت را از کجا آورده‌ام! مصطفی اصلاً نمی‌دانست من دارم چنین کاری می‌کنم.

مادرم خیلی عصبانی شد. بلند شد با داد و فریاد، و برای اولین بار می‌خواست من را بزند که پدرم دخالت کرد و خیلی آرام پرسید: عقد شما باکی؟ گفتم: دکتر چمران. من خیلی سعی کردم شمارا قانع کنم ولی نشد. مصطفی به من گفت دیگر نتیجه‌ای ندارد و خودش هم می‌خواست برود مسافرت. پدرم به حرف‌هایم گوش داد و همانطور آرام گفت: من همیشه هرچه خواسته‌اید فراهم کرده‌ام، ولی من می‌بینم این مرد برای شما مناسب نیست. او شبیه ما نیست، فامیلش را نمی‌شناسیم. من برای حفظ شما نمی‌خواهم این کار انجام شود.



ادامه مطلب ...


           
دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,روایت همسر,غاده,, :: 15:6
مسعود

«اي دنيا و اي حيات، با همه زيباييهايت با همه مظاهر جلال و جبروتت، با همه كوهها، آسمانها، درياها و صخره هايت، با همه وجود وداع مي كنم. با قلبي سوزان و غم آلود به سوي خدا مي روم و از همه چيز چشم مي پوشم.
اي پاهاي من، مي دانم كه شما چابكيد، مي دانم كه در همه مسابقه ها گوي سبقت را از رقيبان ربوده ايد. مي دانم فداكاريد، مي دانم كه به فرمان من مشتاقانه به سوي شهادت صاعقه وار به حركت درمي آييد. اما من آرزويي بزرگتر دارم، من مي خواهم شما به بلندي طبع بلند شهيدان به حركت درآييد، به قدرت اراده آهنينم محكم باشيد، به سرعت تصميمات و طرحهايم سريع باشيد.


اي پاهاي من، از شما مي خواهم اين پيكر كوچك ولي سنگين از آرزوها و اميدها و مسؤوليتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانيد و در اين لحظات آخر عمر، آبروي مرا حفظ كنيد. من چند لحظه بعد به شما آرامش مي دهم. آرامش ابدي.
 



ادامه مطلب ...


           

مصطفی به روایت غاده ـ 2

بالاخره یک روز همراه یکی از دوستانم که قصد داشت برود موسسه، رفتم در طبقه اول مرا معرفی کردند به آقایی و گفتند ایشان دکتر چمران هستند. مصطفی لبخند به لبش داشت و من خیلی جا خوردم. فکر می‌کردم که کسیکه اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می‌ترسند باید آدم غسی‌ای باشد، حتی می‌ترسیدم، اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگیرکرد. دوستم مرا معرفی کرد و مصطفی با تواضعی خاص گفت: شمایید؟ من خیلی سراغ شما را گرفتم زود‌تر از این‌ها منتظرتان بودم. مثل آدمی که مرا از مدت‌ها قبل می‌شناخته حرف می‌زد. عجیب بود. به دوستم گفتم: مطمئنی که دکتر چمران این است؟ مطمئن بود.
 
مصطفی تقویمی آورد مثل آن تقویمی که چند هفته قبل سید غروی به من داده بود نگاه کردم گفتم: من این را دیده‌ام. مصطفی گفت: همه تابلو‌ها را دیدید؟ از کدام بیشتر خوشتان آمد؟ گفتم: شمع، شمع خیلی مرا متاثر کرد. توجه او سخت جلب شد و با تاکید پرسید: شمع؟ چرا شمع؟ من خود به خود گریه کردم، اشکم ریخت. گفتم: نمی‌دانم. این شمع، این نور، انگار دروجود من هست، من فکر نمی‌کردم کسی بتواند معنی شمع و از خودگذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان دهد. مصطفی گفت: من هم فکر نمی‌کردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و معنایش را به این خوبی درک کند. پرسیدم: این را کی کشیده؟ من خیلی دوست دارم ببینمش، و با او آشنا شوم.
 



ادامه مطلب ...


           
جمعه 18 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,روایت همسر,غاده,, :: 10:12
مسعود

 توسط مؤسسه چاپ وانتشارات آستان قدس رضوي:


دعاي كميل ترجمه شهيد چمران چاپ و منتشر شد

 دعاي كميل ترجمه شهيد چمران توسط مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي چاپ و منتشر شد.
به گزارش پايگاه اطلاع‌رساني آستان قدس رضوي، اين اثر در برگيرنده فراز‌هاي بلندي است كه «دكتر شهيد چمران» در جلسات شب‌هاي جمعه خود هنگامي كه در آمريكا ساكن بود براي دوستداران و علاقه‌مندان در محفل‌هاي عاشقانه و عارفانه خود در ترجمه‌هاي دعاي پر فيض كميل بيان كرده است.
بر اساس اين گزارش، مقدمه‌ي كوتاهي كه از دستخط شهيد چمران در ابتداي كتاب آمده است از ويژگي‌هاي اين كتاب مي‌باشد.
وي خاطر نشان كرد: اين اثر در قطع جيبي در سه هزار نسخه در 64 صفحه چاپ شده و در كليه فروشگاه‌هاي اين مؤسسه در دسترس عاشقان وادي معرفت قرار گرفته است.

 



           

او عشق به امام را بر همه چیز ترجیح می داد
 

 آیت الله خامنه ای که همزمان با شهادت شهید چمران، نمایندگی امام در شورای عالی دفاع را برعهده داشتند در جلسه علنی مجلس در اول تیر1360بیانات کوتاهی را در باره شهادت دکتر مصطفی چمران بیان کردند.

حضرت آیت الله خامنه ای بیان داشتند:

 در باره برادر شهید عزیزمان دکتر چمران هیچ زبان وبیانی من نمیتوانم ستایش خودم را نسبت به این برادر شهید وعزیز و تاسف خودم رااز فقدان او به عرض شما برسانم و نکته ای را که من در مورد ایشان لازم میدانم بگویم این است که ایشان در طول مدت این دو سال،‌که ما با ایشان همکاری مستمری داشتیم یعنی از دوران دولت موقت، همکاریهای نزدیکی ما با مرحوم دکتر چمران داشتم، در زمینه های مختلف یک لحظه من دکتر چمران را متخطی از خط ولایت فقیه نیافتم. ایشان فرمان امام را، امر امام را، عشق به امام را از همه صبغه‌ها و رنگهایی که در عالم سیاست و خطوط سیاسی وجود دارد مرجح می دانست و این خصوصیت دکتر چمران بود.


 



سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، از اسوه ای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، از شیر بیشهٔ نبرد و عارف شب های قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران بسیار سخت بلکه محال است.

این مروری است  بر حیات کوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران.

▪ تـولد:

دکتر مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.

▪ تحصیـلات:

وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال ۱۳۳۶ در رشتهٔ الکترومکانیک فارغ التحصیل شد و یک سال به تدریس در دانشکدهٔ فنی پرداخت.

وی در همهٔ دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا –برکلی با ممتازترین درجهٔ علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید



ادامه مطلب ...


           

به نام خدا وند لوح و قلم حقیقت نگار وجود از عدم

(ابنجا قلب میسوزد اشک میجوشد  وجود خاکستر میشود و احساس سخن میگوید اینجا کسی چیزی نمیخواهد انتظاری ندارد ادعایی نمیکند فریاد زجه ای است که از سینه پر درد به آسمان طنین انداخته و سایه ای کمرنگ از آن فریاد ها بر این صفحات نقش بسته است چه زیباست راز و نیاز های درویشی دلسوخته و نا امید در نیمه های شب فریاد خروشان یک انقلابی از جان گزشته در دهان اژدهای مرگ.
 

چه خوش است دست از جهان شستن دنیا را سه طلاقه کردن و از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن بدون بیم و امید علیه ستمگران جنگیدن پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ برافراشتن به همه طاغوت ها نه گفتن با سرور و غرور به استقبال شهادت رفتن جایی که انسان دیگر مصلحتی ندارد تا حق را برای آن کتمان نماید . آنجا حق و عدل همچون خورشید میتابد و همه قدرت ها و حتی قداست ها فرو میریزند و هیچ کس جز خدا فقط خدا سلطنت نخواهد داشت .
 



ادامه مطلب ...


           

شهید چمران یکی از نخبگانی بود که علاوه بر ویژگی های خاص علمی، سیاسی، نظامی و عرفانی، فردی اثر گذار بود. شخصیت و روش زندگی ایشان بر زندگی کسانی که در دراز مدت یا طی دوران انقلاب و دفاع مقدس با او زندگی کردند بسیار مؤثر بود؛ حتی روش ما نسبت به قبل از آشنایی با ایشان متفاوت شد و نگاه ما به دنیا تغییر کرد، به طوری که ما با چشم چمران به دنیا نگاه می کنیم.

در دوران انقلاب و دفاع مقدس خودشناسی و خداشناسی عامل شکوفایی شخصیت واقعی انسان است و شهید چمران فقط خدا را می دید و برای خدا کار می کرد و این واقعیتی بود که امام خمینی(ره) بر آن تأکید کردند.

 همانطور که خداوند جمیع اسماء است و در عین رحمان بودن قهار نیز هست و از آنجایی که می فرماید انسان خلیفة الله است، نتیجه می گیریم که اگر کسی سعی کند به خدا برسد قطعا به این صفاتی که بعضا به چشم مادی ما در تضادند، متصف خواهد شد. دکتر چمران تمام این وجوهات را در کنار هم داشت و هر کدام را به موقع به کار می برد. شهید چمران با آن جایگاه اجتماعی و علمی در آمریکا، در زمانی به لبنان رفت که آدمهایی که اگر سر سوزنی به دنیا علاقه داشتند به آن کشور هرگز نمی رفتند.



ادامه مطلب ...


           

خدايا
عذر ميخواهم از اين که بخود اجازه ميدهم که با تو راز و نياز کنم
عذر ميخواهم که ادعا هاي زياد دارم در مقابل تو اظهار وجود ميکنم
در حالي که خوب ميدانم وجود من ضائيده ي اراده من نيست و بدون خواسته ي تو هيچ و  پوچم ,
عجيب آنکه
از خود ميگويم
منم ميزنم
خواهش دارم و آرزو ميکنم



ادامه مطلب ...


           
جمعه 18 شهريور 1390برچسب:شهید چمران,نیایش,خدایا,عشق,عرفان, :: 1:10
مسعود

بسم الله الرحمن الرحیم

من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد ورنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می دهد، وارزش هر انسانی به اندازه درد ورنجی است که در این راه تحمل کرده است ، ومی بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا ورنج ودرد شده اند ، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد ورنج جوش خورده است حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است ، وزینب کبری را ببینید که با درد ورنج انس گرفته است .

درد دل آدمی را بیدار میکند ، روح را صفا می دهد ، غرور وخود خواهی را نابود می کند .نخوت وفراموشی را از بین می برد ، انسان را متوجه وجود خود می کند .



ادامه مطلب ...


           

خدايا ترا شكر مي‎كنم كه حسين را آفريدي.اي خداي حسين ترا شكر مي‎كنم كه راه پرافتخار شهادت را در جلوي پاي روندگان حق و حقيقت گذاشتي.

اي حسين، دلم گرفته و روحم پژمرده، در ميان طوفان حوادث كه همچون پر كاه ما را به اينطرف وآن طرف مي‎كشاند، مايوس و دردمند، فقط بر حسب وظيفه به مبارزه ادامه مي‎دهم، و گاهگاهي آنقدر زيرفشار روحي كوفته مي‎شوم كه براي فرار از درد وغم دست بدامان شهادت ميزنم تا ازميان اين گرداب وحشتناكي كه همه را وانقلاب را فروگرفته است لااقل گليم انساني خود را بيرون بكشم و اين عالم دون واين مدعيان دروغين را ترك كنم و با دامني پاك و كفني خونين بلقاء پروردگار نائل آيم ...



ادامه مطلب ...


           

درباره وبلاگ


«روحیه‌ی پر نشاط و دل‌های پاك دانشجویان این امید را به انسان می‌بخشد كه نه به نحو استثنا بلكه به نحو قاعده فرآورده‌ی دانشگاه جمهوری اسلامی چمران‌ها باشند.»
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 112
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1